- لگام کشیدن
- با کشیدن افسار متوقف کردن مرکب را، به دنبال خود کشانیدن و بردن: هل تا بکشد بمکر زین دوزخ دیو از پس خویشتن لگامش را، احتیاط و مکث کردن در کاری
معنی لگام کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- لگام کشیدن ((~. کِ دَ))
- متوقف ساختن، به زیر فرمان آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشیدن خطی بصورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت: سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ک (انوری لغ)
((کِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
کشیدن خطی به صورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت
غذا کشیدن طعام حاضر آوردن
استخراج گلاب از گل
ساغر کشیدن شراب خوردن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
دهنه زدن ستور را
نام دادن تسمیه، سرزنش کردن ملامت کردن
کنایه از باده نوشیدن
اکباح