جدول جو
جدول جو

معنی لگام کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

لگام کشیدن
(سَ بَسَ مَ دَ)
ایستادن و متوقف ساختن اسب را با کشیدن دهانه. از پس خود کشیدن لگام، به دنبال خود بردن و کشاندن:
هل تا بکشد به مکر زی دوزخ
دیو از پس خویشتن لگامش را.
ناصرخسرو.
، کنایه از احتیاط و مکث کردن در کاری. (آنندراج) :
به آن غرور و تکبر که کشتۀ آنم
رسید چون به سر تربتم لگام کشید.
سنجر کاشی (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 122 شود
لغت نامه دهخدا
لگام کشیدن
با کشیدن افسار متوقف کردن مرکب را، به دنبال خود کشانیدن و بردن: هل تا بکشد بمکر زین دوزخ دیو از پس خویشتن لگامش را، احتیاط و مکث کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
لگام کشیدن
((~. کِ دَ))
متوقف ساختن، به زیر فرمان آوردن
تصویری از لگام کشیدن
تصویر لگام کشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جام کشیدن
تصویر جام کشیدن
کنایه از باده نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
فرهنگ فارسی عمید
(جِ مَ دَ)
نام دادن، دشنام دادن. سرزنش کردن. ملامت نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ دَ مَ دَ)
الجام. دهانه کردن اسب را:
یکی پارسی بود هشیارنام
که بر چرخ کردی به دانش لگام.
فردوسی.
ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل
مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَرْ، رَ / رِ دَ)
کشیدن خطی بصورت لام از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی اطفال و جز او دفع چشم زخم یا قبول نزد خلق را. کشیدن عنبر و مشک و سپند سوخته و نیل و لاجورد بجهت دفع چشم زخم بر چهرۀاطفال. (غیاث). رجوع به لام و لامچه شود:
سخنت چون الف ندارد هیچ
چه کشی از پی قبولش لام.
انوری.
روت بس زیباست لامی هم بکش
ضحکه باشد لام بر روی حبش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دام نهادن. دام گستردن. تله نهادن. دام نهادن. (از غیاث اللغات ذیل دام) ، برداشتن دام، نجات بخشیدن گرفتاری را
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کَ)
در پوست دباغت ناکرده کشیدن چنانکه نقاره را در پوست گاو کشند. (غیاث اللغات). و رجوع به خام شود، آنکه با جادویی و فسون زنی را شوهر دهد
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ گَ دی دَ)
کشیدن گلاب از گل. گل را بطریق مخصوص پختن تا از آن گلاب به دست آید
لغت نامه دهخدا
تصویری از لگام کردن
تصویر لگام کردن
دهنه زدن ستور را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام کشیدن
تصویر نام کشیدن
نام دادن تسمیه، سرزنش کردن ملامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام کشیدن
تصویر جام کشیدن
ساغر کشیدن شراب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام کشیدن
تصویر کام کشیدن
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاب کشیدن
تصویر گلاب کشیدن
استخراج گلاب از گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعام کشیدن
تصویر طعام کشیدن
غذا کشیدن طعام حاضر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن خطی بصورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت: سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ک (انوری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ دَ))
کشیدن خطی به صورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگام کشی
تصویر لگام کشی
اکباح
فرهنگ واژه فارسی سره